جدول جو
جدول جو

معنی بجان آمده - جستجوی لغت در جدول جو

بجان آمده
(بِ مَ دَ / دِ)
ناخوش. بی دماغ. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
چه پرسی ز جان بجان آمده
گلی در سموم خزان آمده.
؟ (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ)
زله شدن. سته شدن. مانده شدن. (ناظم الاطباء). به تنگ آمدن. به ستوه آمدن: قومی که از دست تطاول این بجان آمده بودند و پریشان شده. (گلستان سعدی).
ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی
دل بی تو بجان آمد وقت است که بازآیی.
حافظ.
، از اسبان یکصد و زائد از آن. (منتهی الارب). یکصد و زیاده از سواران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
به محل آمدن. بازگشتن، پرشکم گردیدن از شیر و آب. (آنندراج) (از منتهی الارب). پر شدن شکم از شیر و آب. (از اقرب الموارد). پرشکم شدن از شیر و آب و سیر شدن. (ناظم الاطباء) ، تسکین نیافتن. (آنندراج). سخت تشنه شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سست گردیدن. (آنندراج) :بجر عنه، سست گردید از وی. (منتهی الارب). سنگینی کردن کار بر کسی و سست گردیدن از آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ مَ دَ / دِ)
بیرون آمده. خارج شده.
لغت نامه دهخدا
(مُ لا)
برآورده شدن. برآمدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بجان آمدن
تصویر بجان آمدن
بستوه آمدن بتنگ آمدن بیزار شدن از زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکار آمده
تصویر بکار آمده
مجرب، کار کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجا آمدن
تصویر بجا آمدن
برآورد شدن، برآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجان آمدن
تصویر بجان آمدن
((بِ. مَ دَ))
به تنگ آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بکار آمده
تصویر بکار آمده
((بِ دِ))
کار کرده، با تجربه، به درد بخور
فرهنگ فارسی معین